
.... ♡....
از زبان ا/ت: یادم افتاد شاید وقتی به پسر خورده باشم پیشم افتاده باشه. وقتی خواستم برم یکی وارد مغازه شد. ا..او...اون همون پسره بود اومد نزدیکم اول تعجب کردم ولی بعدش دیدم یچیزی از جیبش دراورد اون کیف پولم بود. بهم دادش و من تشکر کردم و بعد رفت.
لیا: دیدی پسره چطور نگات میکرد ا/ت: نه، چطوری لیا:خودتو به اون راه نزن میدونم ازش خوشت اومده ا/ت: نه کی گفته لیا: بگو عزیزم از من پنهون نکن ا/ت: باش، اره فکر کنم خوشم اومده لیا: امشب یه مهمونی خیلی بزرگ داریم ا/ت: کی مهمونی گرفته؟ لیا: جنی، نگو نمیای😕 ا/ت: نه نه، منظورم این نبود میام لیا: خب خوبه، بیا بریم
از زبان ا/ت: بعد رفتم خونه. وقتی رفتم خونه تا شب که قرار بود برم مهمونی فیلم نگاه کردم. وقتی شب شد اماده شدم و لباسی که خریده بودم رو پوشیدم و رفتم مهمونی. لیا: سلام ا/ت ا/ت: سلام لیا جنی: سلام ا/ت جونگ سو: سلام ا/ت ا/ت: سلام جنی، سلام جونگ سو چه مهمونی بزرگی گرفتی جنی جنی: اره خیلیا دعوتن از زبان ا/ت: بعد از مدتی یک پسر اومد داخل. ه..همون پسری بود که دوسش دا.. داشتم
از زبان جونگ کوک: وقتی وارد مهمونی شدم ه... همون دختری که عا*شق*ش شده بودم رو دیدم خ.. خیلی خوشگل شده بود از زبان ا/ت: وقتی وارد شد خیلی خوشتیپ شده بود و من محوش شده بودم. لیا: هی ا/ت انگار جدی عا*شق*ش شدی ا/ت: نم... نمیدونم از زبان جونگ کوک: دیگه تحمل نداشتم که فقط نگاش کنم تسمیم گرفتم برم پیشش.
از زبان ا/ت: یهو پسره اومد پیشم. اول تعجب کرده بودم ولی بعدش ازم خواست که اسممو بهش بگم. جونگ کوک: سلام. میتونم اسمتونو بپرسم. ا/ت: ب.. بله من ا/ت هستم جونگ کوک: منم جونگ کوک هستم. از زبان ا/ت:بعد من اسممو گفتم اونم اسمشو گفت و با هم اشنا شدیم
لیا: انگار باهم اشنا شدین ا/ت: اره خیلی خوشحالم لیا: خیلی به هم میاین فکر کنم با هم ازدواج کنین ا/ت: عههه چی میگی ازدواج چیه😶 لیا:اگه ازدواج نکردین من اسممو عوض میکنم. ا/ت:حالا تو اسمتو نیار وسط تا ببینیم چی میشه از زبان ا/ت:بعد رفتیم خونه و من استراحت کردم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)